شعر به سبک اشعار مسلم حسن شاهی
در بازار ضایعات، پرشین دپویی است جانانه
که خریدار کولر گازی و تلویزیون است، بیپروانه
خرده ریز انباری را جمع میکند با دستانی مهربان
آهنهای بیقرار را میخرد، در این دیار بیکران
ضایعات را مینگرد، چون گنجی نهان در دل خاک
لباسشویی سالم و خراب، همه را میپذیرد با نگاهی پاک
هر آنچه رها شده در گوشهای از این خانهی دنیا
پرشین دپو میخرد، با عشقی که در دل هریا
شعر به سبک اشعار ناصر فیض
در کوچهبازار زندگی، پرشین دپویی داریم
خریدار ضایعاتیم، با امید و آرزویی داریم
کولر گازی و تلویزیون، خرده ریز انباری
هر آنچه دلت بخواهد، بیاور پیش ما، بیقراری
آهنها را میخریم، ضایعات را به گنج تبدیل میکنیم
لباسشویی سالم و خراب، در دستان ما، نو میشوند، بیمنت و کین
پرشین دپو، خریدار همه چیز، با دستانی پر از مهر
در این بازار بزرگ، ما خریداریم، با قلبی پر از امید و سپهر
شعر به سبک اشعار رضا رفیع
پرشین دپو، خریدار ضایعات، بازاری پر از راز
خریدار کولر گازی، تلویزیون، در هر ساز و برگی با ناز
خریدار خرده ریز انباری، آهن، لباسشویی، هر چیزی که باز
به ما بسپارید، سالم یا خراب، ما خریداریم با اعتماد و نیاز
در هر کوچه و بازار، صدای ما را خواهید شنید
پرشین دپو، نامی آشنا، در دل هر خانهای پیچید
ضایعات آهن، لباسشویی، هر آنچه نیاز
ما خریداریم، با قیمتی مناسب، در هر موقعیت و ساز
شعر نیمایی:
در بازار ضایعات، پرشین دپویی هست
خریدار هر آنچه برایتان بیارزش نشست
کولر گازی، تلویزیون، لباسشویی خراب
خریداریم با بها، نه چونان خریداری خواب
خرده ریز انباری، آهنهای بیقیمت
هر آنچه در گوشهای، خاک میخورد به سکوت
پرشین دپو آمده، با دستانی پر از طلا
خریدار ضایعات، در این بازار بیصفا
لباسشویی سالم یا شکسته در گوشهای
میخریم همه را، با قیمتی که راضیای
پرشین دپو، نامی آشنا در این صنف
خریدار ضایعات، با احترام و با کیف
شعر به سبک اشعار پروین اعتصامی
پرشین دپو، خریدار ضایعات، در این بازار پر رمز و راز،
با قیمتی منصفانه، خریداریم، بیهیچ نیاز.
خریدار کولر گازی، تلویزیون، در هر حال و هوا،
بهترین خریداریم، در این شهر، بیشک و شبهه، روا.
خرده ریز انباری، آهنهای بیقیمت، در هر کنج و کاشانه،
پرشین دپو آمده، تا بخرد، هر آنچه بیصاحب و تنها.
خریدار ضایعات، با احترام، در این بازار پر فراز،
نامی آشنا، با اعتبار، در میان خریداران، چون نگینی در نیاز.
لباسشویی سالم یا خراب، هر دو را خریداریم، بیفرق و فاصله،
با نرخی که رضایت بخشد، در خدمتیم، با هر اندازه.
پرشین دپو، خریدار ضایعات، با دستانی پر از طلا،
در این بازار بیصفا، خریداریم، با قیمتی که همه راضیاند، والا.
در کوچههای شهر، پرشین دپو را میشناسند،
به عنوان خریداری امین، که همه به او اعتماد دارند.
کولر گازی، تلویزیون، لباسشویی، هر چه باشد،
خریداریم با قیمتی عادلانه، در این بازار پر از نقد.
آهنهای رها شده، خرده ریزهای بیمصرف،
پرشین دپو میخرد، با قیمتی که نیست مختصر و کمترف.
خریدار ضایعات، در این شهر، با شهرتی دیرین،
پرشین دپو، نامی آشنا، در میان خریداران، چون چراغی در زمین.
هر آنچه در انباریها خاک میخورد، بیکار و بیرمق،
پرشین دپو میخرد، با قیمتی که همه خشنود و خرسندند از این عرق.
لباسشویی، آهن، تلویزیون، هر چه باشد، هر چه رنگ،
پرشین دپو خریدار است، با احترام، در این بازار پر از فرنگ.
شعر به سبک اشعار شهریار
در بازار ضایعات، پرشین دپو خریدار است
از کولر گازی تا تلویزیون، هر آنچه فروشی دار است
خرده ریز انباری و لباسشویی، سالم یا خراب
هر آنچه در خانه نیازی نیست، به ما بسپار و متاب
آهن و فلزات رنجور، در دستان ما جان میگیرد
پرشین دپو، با هر خرید، به ضایعات جان تازه میبخشد
خریدار ضایعاتیم، با ما هر دلتنگی راحت است
در این بازار پر رفت و آمد، پرشین دپو امین و صادق است
شعر به سبک اشعار حسین پناهی
در کوچههای خاطره، پرشین دپو خریدار ضایعات است
در این دنیای رنگارنگ، خریدار هر چیزی که فرسوده و خسته است
کولر گازی، تلویزیون، در این بازار بیقراری
خریدار خرده ریز انباری، در این دنیای بیثباتی
آهنهای خسته، ضایعات بیصدا، در دستان ما دوباره میخوانند
پرشین دپو، با هر خرید، قصههای ناگفته را زنده میکنند
لباسشویی، سالم یا خراب، در این بازار عجیب
خریدار ضایعاتیم، با ما هر چیزی دوباره نو میشود، حتی در غریب